وقتی توی دل مامان بودی
تمام روزهای بارداری من با دلهره گذشت . یه روز که رفته بودیم تهران پایین برج میلاد از فاصله ی خیلی طولانی بوی اش رو حس کردم و گفتم اش دلم میخواد . خاله خندید و تو گوشم گفت احتمالا نی نی داری و من خیلی محکم گفتم نه . دو ماه که گذشت دکتر گفت استراحت مطلق... دکتر رفتنهای پشت سر هم . سونو . آزمایش و هر بار یه چیز جدید بجای اینکه از حس داشتنت توی وجودم لذت ببرم خیلی زود دنیام پر شد از ترس وحشت بزرگ مال زمانی بود که جواب آزمایش غربالگری مشکوک بود مسیر چهار ساعته زنجان به تهران رو برای آزمایشات نهایی تو هشت ساعت طی کردیم که مبادا مشکلی پیش بیاد . هر جا میرفتیم قبل انجام هر آزمایش یه برگه میدادن دستمون که امضا کنیم اگه مشکلی ب...
نویسنده :
مامان زهرا
2:06